جدول جو
جدول جو

معنی تاز آن - جستجوی لغت در جدول جو

تاز آن
تاز آندن، در حال تاختن، تاخت کنان
تصویری از تاز آن
تصویر تاز آن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاز آنه
تصویر تاز آنه
تازیانه، تسمۀ چرمی با دستۀ چوبی که هنگام اسب تاختن به دست می گیرند یا با آن کسی را کتک می زنند، شلاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناز آن
تصویر ناز آن
ناز کننده، نازکنان، در حال ناز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاز آن
تصویر یاز آن
خواهان، قصد کننده، آهنگ کننده، رشد کننده، خرامنده، طولانی، دراز، بلند، برای مثال قدت باد یاز آن چو سرو سهی / رخت باد خرم چو برگ سمن (بهار - ۴۰۷)، درحال خرامیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از آن
تصویر از آن
متعلق به
فرهنگ واژه فارسی سره
از چیز معهود یا مذکور از مشارالیه، از آن جهت بدان سبب: از آن گریستم که... . (بیهقی)، از آن مردی است که در شهر چین میان چند تن خیق در میدان فرزند من قابض را بکشت و بیامد و ریش من بگرفت) (سمک عیار)، از آن جمله از جمله: و وی (ما الشعیر) آن چیزی است که بیست و چهار گونه بیماری معروف را سود دارد از آن... ذات الجنب و حمی مطبقه) (نوروز نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از آن
تصویر از آن
آن، برای، متعلّق به
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از آنش
تصویر از آنش
مالکیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تازیدن
تصویر تازیدن
حمله کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تازیان
تصویر تازیان
اعراب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساز زن
تصویر ساز زن
کسی که ساز زند نوازنده، تار زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیز آب
تصویر تیز آب
به اصطلاح کیمیا جوهر شوره و اسید نیتریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاز زن
تصویر جاز زن
کسی که جاز نوازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تا زدن
تصویر تا زدن
تا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تال زن
تصویر تال زن
نوازنده تال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازیدن
تصویر تازیدن
تاختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازیان
تصویر تازیان
دوان دوان تاخت کنان تازنده دونده، متحرک جنبان، قصد کنان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع تازه (بیشتر از جنبش این تازگان نوسفران و کهن آوارگان) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار زن
تصویر تار زن
نوازنده تار (آلت موسیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار تن
تصویر تار تن
جولاهه بافنده، عنکبوت، کرم ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گداز آن
تصویر گداز آن
در حال گداختن، سوزان، سوزاننده، برای مثال فرو گفت با او سخن های تیز/ گداز آن تر از آتش رستخیز (نظامی۵ - ۹۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازیان
تصویر تازیان
تازنده، دونده، دواننده، تاخت و تازکننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از آنک
تصویر از آنک
از آنکه، از آن جهت که، به علت آنکه، زیراکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازیدن
تصویر تازیدن
((دَ))
تاختن، دویدن، حمله کردن، دوانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گراز آن
تصویر گراز آن
خرامان، برای مثال گراز آن گراز آن نه آ گاه از این / که بیژن نهاده ست بر بور زین (فردوسی - ۳/۳۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازیدن
تصویر تازیدن
تاختن، دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، چرویدن، تکیدن، پو گرفتن، پوییدن، دواندن، به تاخت درآوردن، اسب دواندن، حمله بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاز آننده
تصویر تاز آننده
دواننده، به تاخت درآورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از بن
تصویر از بن
از ریشه از پایه از اساس از اصل، اص هیچ: (همی دید کش فر و برز شهی است و لیکن ندانستش ازبن که کیست) (اسدی) یا ازبک دندان. از بن گوش بطوع و رغبت بجد. یا ازبک گوش. کمال اطاعت و بندگی و خدمتکاری از ته دل و مکنون خاطر از بن دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازدن
تصویر تازدن
تا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در حال تاختن، بتاخت با سرعت (آن دیو سوار اندر وقت تازان برفت) (بیهقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از بن
تصویر از بن
از ریشه، از بیخ، از اصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قا آن
تصویر قا آن
مغولی شاهنشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازان
تصویر تازان
در حال تاختن، به تاخت، باسرعت
فرهنگ فارسی معین